سفارش تبلیغ
صبا ویژن
برتری دانشمند بر عابد، مانند برتری ماه شب چهارده بر دیگر ستارگان است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
 
شنبه 92 مرداد 5 , ساعت 12:53 عصر

پند نامه امام على به امام حسن علیه السلام 



این پندنامه پدرى است به مرگ نزدیکو به پیروزى زمانه معترف ، و زندگى از او روى گردانید و به روزگار گردن نهاده و درسراى در گذشتگان آرمیده ، نکوهشگر دنیا و فردا از آن سراى کوچنده به فرزندى آرزومندکه به آرزوها دست نخواهد یافت ، فرزندى رهسپار راه هلاک شدگان و آماج بیماریها وگروگان روزگاران و هدف مصیبتها و برده دنیا و سوداگران غرور(2)و وامدار فنا و اسیر مرگ همسوگند اندوه و همنشینغم و همنفس آفات و خاکسار شهوات و جانشین رفتگان .
اما بعد: آنچه من از پشت کردندنیا و سرکشى روزگار و روى آوردن آن جهان به خویش دانستم ، مرا از آن باز داشت کهجز از خویشتن یاد کنم ، جز به کار آن جهان پردازم ، و جز غم خویش تیمار دگرى خورم . آن گاه که هم خویشتن ، مرا از هم دگران باز داشت و راى مرا بر این استوار ساخت کهجز به فکر آن جهان نباشم و تکلیف مرا روشن ساخت و بر آنم داشت که کوشا دست به کارىزنم که بیهودگى را بر آن راه نباشد و فکرت خویش صادقانه به کار برم ، دیدم که توپاره اى از من ، که سراسر وجود منى ، آنسان که اگر غمى بر دل تو فرود آید، گویى بردل من نشسته و اگر مرگ تو را دریابد، گویى مرا دریافته است ، پس دیدم کار تو همچونکار خود من در نظرم بزرگست و کار تو کار منست . از آن رو این نامه را به تو مىنویسم ، به این امید که - خواه من براى تو زنده مانم یا از این جهان در گذرم - بهآن رفتار کنى و به آن پشتگرم باشى .
اى فرزند گرامى ! به تو اندرز مى دهم که ازخداى بترسى و ملازم فرمان او باشى و دل به یاد او آبادان کنى و رشته پیوند اونگهدارى ، که اگر چنین کنى میان تو با خداى ، کدام رشته از آن استوارتر! دل به پندزنده دار و با دل نبستن به دنیا بمیران و به باور نیرومند ساز و به خرد بیفروز و بهیاد مرگ رام کن و به پذیرفتن فنا وادار و به رنجهاى دنیا بیناساز و از صولت دهر برحذر دار و از دگرگونیهاى گردش روزان و شبان بیم ده و داستان گذشتگان بر او فروخوانو سرگذشت پیشینیانش یادآور و بر دیار و آثارشان بگذر. پس ‍ بنگر که چه کردند و ازکجا بر شدند و به کجا فرود آمدند و در کجا جاى گزیدند. آن گاه بینى که از دوستانجدا ماندند و به دیار تنهائى فرود آمدند. آنسان که تو نیز پس از اندک زمان یکى ازآنان خواهى بود. پس سراى بپیراى و آخرت به دنیا مفروش و آنچه ندانى مگوى و از آنچهبه آن وظیفه ندارى سخن مران و راهى که از کجى آن بیمناکى ، مپوى که باز ایستادن ازبیم سرگردانى ، بهتر که فرو افتادن در ورطه ترس و تباهى . به نیکى فرمان ده تا ازنیکان باشى ، مردمان را با دست و زبان از کار نکوهیده بازدار و بکوش تا از زشتکارانجدا باشى . در راه خداى آنسان که سزاوار اوست ، پیکار جوى و از سرزنش مردمان باکمدار و به هیچ حال در راه حق از غرقه شدن در سختیها میندیش ، دانش دین آموز و درناگوارها خود را به شکیبائى خوگر ساز، چه نیکو خویى است شکیبایى در راه حق !
کارخویش همه به کردگار رها کن و در هر مهمى خود را به خداى بسپار که پناهگاهى است بساستوار و نگهبانى بس توانا و مدافعى شکست ناپذیر. در دعا و خواهش از پروردگار،اخلاص ورز که بخشش و محرومى به دست اوست . در طلب خیر و عافیت از خداى ، پافشارىورز. پند من نیک دریاب و جانب آن فرو مگذار و از آن روى مگردان که بهترین سخن آنستکه سود بخشد. بدان در دانشى که سودى نباشد، خیرى نیست و علمى ککه به حقیقت روىندارد و به حق راه ننماید، در آموختن ، آن فایدتى نیست .
هان اى پسر! چون دیدمروزهاى زندگیم بالا گرفته و سستى تن فزونى یافته است ، به وصیت تو شتافتم و از آنپیشى که مرگ تاختن آورد و زبان از گفتن سخن دل بازماند و اندیشه همچون کالبدبفرساید یا برخى از چیرگیهاى هوس و خواهشهاى نفسانى و فریبندگیهاى دنیا بر دل تو ازمن پیشى گیرد و تو همچون شترى رمنده و سرکش رام نگردى ، پاره اى از پندهاى خویش برتو فرو خواندم ، چه ، دل نوجوانان همانند زمینى است که تخمى در آن نیفشانده باشند،از این رو هر دانه در آن افکنند، پذیراى آن باشد و آن را نیک بپروراند، پس زانپیشتر که ترا دل سخت گردد و خرد در بند شود، به تادیب تو برخاستم تا پاى استوار بهعقیدتى روى آرى که اهل تجربه ترا از طلب و آزمودن آن بى نیاز ساخته اند، پس تو ازرنج طلب بى نیازى و از تلاش تجربت رسته . اینک آنچه از طلب و تجربه با دشوارى فراهمآورده ایم ، رایگان در دست تست و آنچه بسا که در نظر ما تاریک مى نمود. بر تو روشنگردیده است .
اى فرزند گرامى ! چه روزگار به درازى عمر پیشینیان بر من نگذشتهاست ، اما چندان در کار ایشان نگریسته ام و در اخبارشان اندیشیده ام و در آثارشانسیر کرده ام که همچون یکى از آنان شده ام ، بلکه چندان بر امورشان آگاهى یافته امکه گویى با نخستینشان تا پسینشان زیسته ام . پس در این سیر و تامل ، کردار پاکیزهرا از آلوده باز شناختم ، و سود را از زیان در یافتم ، آن گاه براى تو زنده هر کاررا برگزیدم و زیباى آن را جستم ، و ناشایسته آن را یکسو نهادم و هر جا پدرى مهربانرا باید تا در کار فرزند نیکو بنگرد نیکو نگریستم و مانند همه پدران مهر اندیش کهبه کار فرزندان همت مى گمارند، در کار تو همت گماشتم و بارى بر آن شدم تا ترا اینچنین ادب آموزم ، چه تو روى به زندگى دارى و جوانى نوخاسته اى - با دلى پاک و نهادىصافى - و قصد آن کردم که نخست ، کتاب خداى عزوجل به تو آموزم ، و تاویل آن کتاب وشرایع اسلام و احکام و حلال و حرام آن به تو باز گویم ، و جز این نیاموزم ، اما ازآن ترسیدم که عقاید و آرا - که مورد اختلاف و اشتباه مردم شده است - ترا نیز مشتبهسازد، پس ، با همه کراهت که از گفتن آن داشتم دیدم که نزد من یادآورى آن ، پسندیدهتر از آنست که ترا در حالى رها کنم که از فرو افتادن در ورطه هلاک بر تو ایمن نباشم . امیدوارم خداى ترا در راه صواب توفیق فرماید و به راه میانه رهنمونى کند. اینکترا به پیروى از این اندرزها سفارش ‍ مى کنم .
هان اى فرزند! بدان که بهترین چیزکه از پند من باید فراگیرى ، پرهیزگارى در راه خداى است ، و بس کردن به آنچه بر توواجب گردانیده است ، و فرا گرفتن آنچه نیاکان نخستین تو و نیکان خاندانت بر آن بودهاند. همانا که آنان نیز مانند تو از اندیشه در کار و درستکارى خویش فروگذار نکردندو از معارف دین هر چه را در اثر تفکر و ژرف اندیشى باز شناختند به کار بستند، و ازفرا گرفتن هر چه بیرون از وظیفه بود خوددارى کردند.
پس اکنون اگر دل تو، به آنچهایشان به آن عارف شده بودند، بس تکند و در جستجوى حقیقت افزون طلب باشد، باید که بهنیروى تفکر درست و تامل و نیک آموزى در پس کسب آن برآیى ، نه که با فرو افتادن درگرداب شبه ها و غرقه گشتن در ورطه مجادله ها. پس اگر راى تو بر این شد، نخست ازخداى مددخواه و براى کسب توفیق به او روى آور، و آشفتگیهاى تردید زاى که شخص را بهناباورى و شبهه در اندازد یا گمراه سازد ، رها کن . پس آن هنگام که بیقین دانستى دلصفا یافته و فرمانبردار گشته ، و راى کمال پذیرفته و از تفرقه باز آمده ، و خاطر دراین کار جمع گردیده و فکر در نقطه مقصود تمرکز یافته است ، بنگر که در این پندنامهکه به توضیح بر تو نوشته ام چه مى گویم . اما اگر از آنچه به دل خواهى ، فراهمنیامد و فراغ خاطر و فکر جمع میسر نشد، هشدار که همچون شترى که پیش روى نبیند به سردر نیایى ، و در ورطه ظلمات که رهایى از آن بسى دشوار است گرفتار نگردى . آن کس کهراه بروشنى نبیند و امور را در هم آمیزد، در طلب دین نیست ، و در چنین حال ، درنگبهتر تا که رفتن .
اى فرزند ارجمند! در سخنان من نیکو بیندیش ، و بدان که خداوندمرگ ، خداوند زندگى است و آن که مى آفریند، هم اوست که مى میراند، و آن که نابود مىسازد، هم اوست که زندگى باز مى گرداند و آن که به بلا مى آزماید، هم اوست که از بلامى رهاند. این جهان پاى نگرفت جز به نعمتها و محرومى ها و رنجها و پاداشها و کیفرهابه روز رستاخیز، و به دیگر مشیتهاى خدا که بر آن آگاه نیستى ، پس اگر از رویدادهاىاین جهان دانستن نکته اى بر تو دشوار نماید، از نادانى خویش دان ، که نخستین بار کهآفریده شدى ، چیزى از اینهمه بر تو معلوم نبود، سپس بر آن آگاه گردیدى . بسا چیزهاکه نمى دانستى و رایت در آن حیران بود و چشم سرگشته ، اما سرانجام به آن عارف شدى ،پس به او پناه بر و در پیشگاه او بندگى کن ، و به سوى او بگراى ، و از او بیم دارکه ترا آفرید و روزى داد و اندامت موزون ساخت .
اى فرزند! بدان که هیچ رسول صلىالله علیه و آله از خداى خبر نداد، پس ‍ رستگارى خویش را به رهبرى او دلخوش باش .
اینکه نکته اى از اندرز به تو فرو نگذاشتم و تو چندان که بکوشى آنسان که من بهتو بینایم ، به خویش بینا نخواهى شد.
اى فرزند! بدان که اگر پروردگار را شریکبودى ، آن شریک رسولان خود به سوى تو مى فرستادى ، و نشانه هاى قدرت و چیرگى او مىدیدى ، و افعال و صفاتش مى شناختى ، اما پروردگار چنان که ذات خویش را توصیف کردهاست ، یکتاست و هیچ کس در ملک با او مخالفت نتواند کرد. او جاویدان است و زوالناپذیر، اول است پیش از همه کائنات ، بى آنکه او را آغاز و بدایت باشد، و آخر استپس از همه موجودات ، بى آنکه او را پایان و نهایت باشد، برتر از آن است که احاطه دلو دیده ، ربوبیت وى را در یابد.
اکنون که اینها دانستى ، پس ، آنسان که چون تویىرا با آن مایه اندک و ناچیزى جایگاهت و ناتوانى بسیار و نیاز فراوان به پروردگار،سزد که کنى ، در پى طاعت او باش و از کیفرش بترس و از خشمش بیم دار که او جز به کارنیکویت فرمان نداد و جز از کردار زشت بازت نداشت .
اى فرزند! همانا که ترا ازدنیا و از حال و زوال و انتقال آن آگاه کردم و از آن جهان و از آنچه براى اهل آن درآنجا آماده شده است ، خبر دادم ، و داستانها بر تو فرو خواندم تا عبرت گیرى و به آنرفتار کنى . داستان آنان که دنیا را چنانکه باید بیازمودند، داستان مسافرانى است کهفروکش کردن در منزلى بى برگ و نوا را خوش نداشته باشند و بر آن شوند تا در سرزمینىپر نعمت و ناحیتى سرسبز فرود آیند، پس دشوارى راه و دورى یار و سختى سفر و ناگوارىخوراک بر خود هموار سازند تابه سراى فراخ و نشستنگاه خود در آیند، از این روناسازیهاى راه را رنجى نمى شمارند و انفاق مال را در آن راه زیانى نمى بینند و چیزىرا دوستر از آن ندارند که آنان را به سر منزل نزدیک سازد و راه قرار گاهشان کوتاهکند.
و مثل آنان که به دنیا فریفته شدند، بر مثال گروهى است در منزلى پر نعمتنشسته ، که نخواهند به وادى بى برکت و قحطى زده مقام گیرند. پس چیزى را ناخوشتر ودشوارتر از آن نمى دانند که رامشسراى خویش رها کنند و ناگهان به آن پایگاه تهى ازنعمت فرود آیند.
اى فرزند عزیز! خود را و دگران را با یک ترازو بسنج . پس ،بردگران آن پسند که بر خود مى پسندى و چیزى را که بر خود ناروا مى دانى ، بر دگراننیز ناروا دان ، و آنسان که نمى خواهى بر تو ستم کنند، بر کسى ستم مکن ، و چنانکهاز مردمان چشم نیکى دارى نیکى کن ، کارى را که از دیگران زشت مى دانى ، از خود نیززشت دان و رفتارى که چون با دیگران کنى ، خشنود گردى ، چون با تو کنند. به آن خشنودباش . آنچه ندانى - هر چند اندک دانى - مگوى(3)
آنچه نمى پسندى کهدرباره تو چنان گویند، درباره دیگران بر زبان میاور. بدان که خودپسندى خلاف صوابستو آفت خرد. سختکوش باش(4)
و گنجورى دگران مکن(5) و چون به حقیقت رهنمون شدى - چندان که مى توان - در پیشگاه پروردگار فروتنى ورز. آگاه باش که راهى در پیش دارى به مسافت دور و بهسختى دشوار، و در پیمودن آن راه از کردار پسندیده و توشه اى چندان ، که ترا سبکباربه منزل رساند، بى نیاز نیستى ، پس خویشتن را گرانبار مساز که آن ، مایه گرانى وناسازى سرانجام تو گردد، و اگر از تنگدستان کسى یافتى به تو بازگرداند، غنیمت شمارو آن بار بر پشت او نه ، و اگر توانى بر آن بیفزاى که بسا او را بجوئى و نیابى . اگر کسى از تو وام خواست توانگرى بودى ، غنیمت دان ،تا در روزگار تنگدستى آن وام بهتو باز گرداند.



لیست کل یادداشت های این وبلاگ