هرگاه خداوند، بنده ای را دوست بدارد، راستیرا به او الهام می کند. [امام علی علیه السلام]
 
چهارشنبه 91 تیر 21 , ساعت 11:13 صبح
حجاب پیام عاشورا

قیام خونین کربلاء که ماهیّتش امر به معروف ونهى از هر منکر بود بنیان فساد را لرزاند. آرى سالار شهیدان براى حفظ ارزشهاى متعالى دین بپا خاست و به شهادت رسید. ولى رسالت عاشورا همچنان در قافله اسیران کربلا پى گیرى شد، با قافله اسیران غم همراه مى شویم تااز لابلاى کلمات آن عزیزان پیام عاشورا را با گوش جان بشنویم .
یزید فاجعه کربلاء را با تبلیغات فراوان پیروزى خواند و مردم را براى تماشاى پیروزیهایش دعوت کرد، اینک قافله اسراءنزدیک شهر دمشق رسیده است ، ام کلثوم نزد شمر آمد و فرمود: ما را از راهى ببر که تماشاچیانِ کمترى جمع شده اند و سرهاى مطهّر شهیدانمان را از بین محمل و کجاوه هاى ما جدا کن و آنها را در جلو قافله حرکت بده تا توجّه مردم به دیدن آنها جلب گردد و صورت دختران پیامبر از نگاه نامحرمان محفوظ بماند.
ام کلثوم اینگونه مسؤ لیت خویش را ادا نمود ولى به این در خواست توجهى نگردید.
قافله اسیران به شهر شام داخل شد سهل بن سعد ساعدى مى گوید: ناگاه دیدم زنانى بر شتران بى روپوش سوارند نزدیک شدم واز نخستین زن پرسیدم کیستى ؟!
گفت : سکینه دختر امام حسین (ع ) هستم .
گفتم : آیا حاجتى دارى تا برآرم که من سهل بن سعد ساعدى هستم جّد ترا دیدم حدیث او را شنیدم.
گفت : اى سهل به حامل این سر بگو که آنرا پیشتر بَرد تامردم مشغول نگریستن آن شوند و به حرم پیغمبر(ص ) نگاه نکنند. سهل مى گوید: چهار صد دینار دادم تا سر را جلوتر بُردند.
قافله اسیران را نزد یزید آوردند زینب (علیهاالسلام ) لب به اعتراض ‍ گشوده فرمود: اى پسر آزاد شده !! آیا عدالت اینستکه زنان و کنیزانت را در پشت پرده و مارا در بین نامحرمان جا داده اى ؟ امّا سکینه (علیهاالسلام ) اندوه جانکاهش را با گریه اظهار مى کند. وقتى یزید از او پرسید: چرا گریه مى کنى ؟
فرمود: چگونه گریه نکند کسى که روپوشى ندارد تا با آن صورتش ‍ را از تو و نامحرمانى که در مجلس تو حاضرند بپوشاند؟ آرى او مى گرید که چرا روپوشى برصورت ندارد. وبدینسان پیام مکتب عاشواء نیز حفظ حجاب است .

حجاب و عفت در کربلا
بعد از ظهر عاشورا وقتى خیمه هاى حضرت اباعبدالله الحسین (ع ) را آتش زدند و به فرمان حضرت سجاد (ع ) همه فرار کردند.
دخترکى از فرزندان امام حسین (ع ) مى گوید: من فرار مى کردم ، عربى ، مرا دنبال کرد و با نیزه به پشت من زد که بزمین افتادم ، آنگاه چنان گوشواره مرا کشیده ، که گوشم را درید و من بیهوش شدم ، وقتى بهوش آمدم دیدم عمه ام زینب سر مرا بدامن گرفته نوازش مى کند.
این دختر دلسوخته اى که آشیانه اش ویران شده ، به آتش کشیده شده ، پدرش و برادرانش شهید شدند، لب تشنه است ، سه روز است آب برویش ‍ بسته است ، وقتى به هوش آمد، نگفت : عمه تشنه ام ! نگفت : عمه گوشم مجروح است ! نگفت : عمه مرا تازیانه زدند! نگفت : پدرم کو! برادرم کو!...
فقط وقتى متوجه شد چادر بسر ندارد با گریه التماس کرد! عمه جان چادر ندارم !! آیا چادرى ندارى که خود را با آن بپوشانم ؟
حضرت زینب گریه کرد و فرمود: دخترم چیزى براى ما باقى نگذاشته اند!

در حجاب
وقتى حضرت سکینه دختر امام حسین (ع ) روز یازدهم در گودال قتلگاه خود را روى بدن پدر انداخت و عده اى از اعراب با کعب نى و تازیانه او را از بدن بى سر پدر جدا کردند، نگفت : پدر مرا مى زنند! نگفت : پدر مرا به اسیرى مى برند! نگفت : پدر تشنه ام !
بلکه اشک مى ریخت و فریاد مى زد:
پدر برخیز ببین چادر از سرما کشیدند.
بابا سرهاى برهنه ما را بنگر.
بابا برخیزببین عمه ام زینب را مى زنند

چادر نیمه
این جمله معروف از حضرت زین العابدین (ع ) است : اى کاش مادر مرا نمى زائید، وقتى بود که چشمش به همسر جوانش افتاد که فرزندش ‍ حضرت باقرالعلوم (ع ) را که دو ساله بود در بغل داشت و چادر او آنقدر کوچک بود که اگر مى خواست خود را بپوشاند، آفتاب صورت فرزند را مى سوزاند و اگر مى خواست فرزند را زیر چادر برد،نمى توانست خود را کامل بپوشاند، این بود که حجت خدا و مظهر غیرت پروردگار آهى کشید و فرمود: ایکاش مادر مرا نمى زائید و این روز را نمى دیدم . خواهرم بیا از کربلا آن دانشگاه بزرگ جهان ، درس حجاب و عفت و حیا بگیر، بیا از کربلا فقط درس گریه نگیریم بلکه آنچه سیدالشهداء (ع ) در آن دانشگاه بزرگ ، تدریس ‍ فرموده نیز بیاموزیم .



لیست کل یادداشت های این وبلاگ