سفارش تبلیغ
صبا ویژن
همواره بیندیشید که آن مایه زندگانی دل [امام حسن علیه السلام]
 
شنبه 92 مرداد 5 , ساعت 12:56 عصر

 

ادامه پند امام علی(ع) به امام حسن (ع)

هشدار که فرازى دشوار نورد در پیش دارى ، که آنجا سبکبار را حال خوشتر از گرانبار، و دیر جنبنده را حال زشتر از شتابنده . در نشیب آن فراز همانا که یا به بهشت فرود آیى یا به دوزخ ، پس پیش از فرود آمدن ، با کردار پسندیده ، مایه آسایش و برگ عیش آنجا فرست و سراى ، آماده و دلنشین ساز، چه ، پس از مرگ نه مى توانى خشنودى خداى فراهم آورد، نه مى توانى به دنیا بازگشت .
آگاه باش آن که گنجینه هاى آسمانها و زمین در دست اوست ، به تو رخصت دعا داد و اجابت آن را کفالت کرد و ترا بفرمود که دست نیاز به سوى او بردارى تا نیازت بر آورد، و از وى طلب رحمت کنى تا بر تو رحمت کند، و میان تو با خویشت هیچ کس را حجاب نکرد و ترا به کسى وا نگذاشت تا نزد او از تو شفاعت کند، از ینت باز نداشت که اگر بد کردى ، در توبه کوبى ، و در خشم بر تو شتاب نورزید، و از بازگشت تو به سوى خود سرزشنت نکرد، و از آنجا که سزاوار رسوائى بودى ، رسوات نساخت و قبول توبه بر تو سخت نگرفت ، و به سبب گناه با تو مناقشه نکرد و از رحمت خویش ‍ نومیدت نفرمود، و در توبه بر تو نیست ، بلکه توبه ات را کارى نیکو دانست ، و گناهت را یک ، و کار نیکوت را ده به شمار آورد. در توبه و باب طلب خشنودى خویش بر تو گشود. هنگامى که او را بخوانى نداى تو مى شنود و چون با او به نهان راز گویى ، گفتگوى نهانت مى داند. نیاز خود بر او عرضه مى دارى و از حال دل پرده بر مى گیرى و درد دل با او در میان مى نهى و از غمها شکوه مى کنى و ازو غمزدایى مى طلبى و در کارها مدد مى جویى و از گنجینه هاى رحمت او، از فزونى زندگى و سلامت تن و فراخى روزى ، آن مى خواهى که هیچ کس جز او به بخشیدن آن توانا نیست . آن گاه کلید خزانه هاى خود از آنچه طلب آن را رخصت فرموده است ، به تو سپرده ، تا هرگاه اراده کنى به نیایش درهاى نعمت او بر خویشتن بگشایى و باران احسان او پیاپى بر خود ببارانى . پس مباد که درنگ در اجابت دعا، ترا از رحمت او ناامید گرداند که همانا عطیه به میزان نیت است . بسا که درنگ در اجابت دعا، خواهنده را پاداشى بزرگتر، و آرزومند را بخششى بیشتر باشد. بسا چیزى که بخواهى و به آن دست نیابى ، اما دیر یا زود، بهتر از آن نصیب افتد یا بلائى از تو بگرداند، و بسا که چیزى طلب کنى که اگر به آن رسى دینت تباه گردد، پس در پى آن باش که جمال باقى دارد و گرفتارى آن گریبانت نگردد. مال ترا نپاید و تو مال را نپایى .
اى فرزند دلبند! بدان که ترا بهر آن جهان آفریده اند نه این جهان ، و براى گذشتن آورده اند نه نشستن ، و براى مرگ و نه جاوید زیستن . تو در سرایى هستى که خانه کوچ است و توشه اندوزى و جاى ناکامى و گذرگاه آن جهنمى . همانا که مرگ در پى تست و تو طعمه مرگى ، و هیچ گریزنده از آن به سلامت نرست و و از دست هیچ جوینده به در نرفت و جوینده ناچار به آن رسید. پس برحذر باش که مرگ ، آن گاه که سرگرم گناهى و به خود مى گویى توبه خواهم کرد، به سراغت آید، و میان تو با توبه جدایى افکند که خویشتن به دست خود تباه ساخته باشى .
بیان مرگ 
اى فرزند نازنین ! بسیار به یاد مرگ باش و به یاد ناگهان تاختن آن ، و به یاد آنچه پس از مرگ به آن در مى رسى ، تا چون بر تو در آید با همه نیرو آماده باشى ، و چنان که باید کمربسته ، نه که ناگهان فرا رسد و بر تو چیره گردد. مباد که از آرامش و دلبستگى اهل دنیا به دنیا، و از ددمنشى آنان به یکدیگر در برابر مردار این جهان فریفته گردى ، که خداى ترا بر فریب دنیا آگاه گردانیده ، دنیا نیز حال فناى خویش بر تو فرو خوانده و ناسازیهاى خود بر تو آشکار ساخته است . دنیا پرستان سگانى خروشانند، و درندگانى با شره جوشان . گروهى بر گروهى دیگر - بى موجبى - زوزه خشم آلود مى کشند، و توانمندان ، ناتوان را در هم مى شکنند و بزرگان بر خردگان چیرگى مى کنند. دسته اى چون شترانى در بند (6)، و دسته اى دیگر رها(7)، با خردى گمراه ، رهسپار راه بى نشان ، بسان شترانى چالاک و بى مهار در سنگلاخى آواره نه چوپانى که از بیراهه بازشان دارد، نه چراننده اى که به چراشان گمارد. دنیا در کوره راه رهنوردشان ساخته و چشمشان از نور رستگارى پوشانیده است ، از این رو، در شوریدگیهاى این جهان سرگشته اند و در نعمتهاى آن غرقه ، دنیا آنان را به بازى گرفته و شیفته خود ساخته و با آنان به لعبت بازى پرداخته است ، و از آن لعبتگان نیز دنیا را بازیچه خود ساخته اند
و فراى دنیا، همه چیز از یاد سترده اند.
توفیق طلب 
باش تا تیرگى یکسو شود و پرده ظلمت بدرد، گویى هودجها فرا مى رسند (8)، زودا که شتابندگان گرم رو به آن پیوندند!
اى پسر گرامى ! بدان آن کس که بر راهوار شب و روز سوار است ، رهنورد است ، اگر چه بر جاى ایستاده ، و در راه است ، اگر چه به فراغ رهنورد است ، اگر چه بر جاى ایستاده ، و در راه است ، اگر چه به فراغ آرمیده . بى گمان هرگز به آرزو نرسى و از مرگ نرهى ، اگر که پوینده راه پیشینیان باشى ، پس ‍ در طلب دنیا مدارا کن و در کسب روزى ، پاکیزه باش و آن بر خود آسان گیر (9) بساط طلب که به تنگدستى پیوست . نه چنین است که هر سختکوش ، روزى فراوان یابد و هر که راه اعتدال پوید، از آن محروم ماند. خود را به هیچ فرومایگى میالاى - اگر چه ترا به دلخواه رساند، که آنچه از جان کاستى ، آن را بدل نخواهى یافت . بنده کس مباش که خداى آزادت آفرید.
آن خیر که به شر انجامد، خیر نیست ، و آن گشایش که به فروبستگى کشد، گشایش نیست . بهوش باش که توسن از هر سویت نکشاند و شتابان به آبشخور هلاکت فرود نیارد.
اگر توانى که میان خداى و خویشتن ، بخششگر دیگر ندانى ، چنان باش ، چه سمت (روزى ) خویش خواهى یافت و سهم خود خواهى گرفت . همانا که روى اندک از جانب پروردگار سبحان ، گرامى تر و برتر، که روزى بسیار از سوى آفریدگان ، هر چند همه چیز از اوست .
پندهاى گوناگون 
آنچه به سبب خاموشى از دست دهى ، تدارک آن آسانتر، تا آنچه به سبب سخن گفتن . نگاهدارى آنچه در ظرف است ، به استوارى بند انست نزد من ، نگاهداشتن چیزى که در دست دارى ، بهتر تا طلب چیزى که در دست دیگران است . شرنگ نومیدى ، گواراتر تا خواهش از مردمان . روزى تنگ با پرهیزگارى ، بهتر که بى نیازى با زشتکارى .
هر کس راز خویش بهتر از دگرى نگاه مى دارد. بسا آدمیان که در زیان خویش ‍ مى کوشند. پر گو و یاوه سراست . هر که فکرت کند، بینا گردد. به نیکوکاران پیوند تا از آنان باشى ، و از تبهکاران بگسل تا از آنان نباشى . لقمه حرام بد است . ستم بر ناتوان ، زشترین ستم است . آنجا که نرمى به درشتى گرایاند، درشتى نرمى است . بسا که دارو درد است و درد دارو. بسا کسى که او را بدخواه خود پندارى و به صلاح تو سخن گوید و آن را که عافیت اندیش ‍ خویش شمارى ، در پندگویى تو خیانت ورزد. زنهار بر آرزو تکیه مکن که آرزو، سرمایه گولان است . خرد، سود جویى از آزمایشهاست . بهترین تجربه آنست که پندگوى تو باشد، ترا از بدیهاى باز دارد و به نیکى ها
کشاند فرصت غنیمت شمار، زان پیش که از دست دادن آن مایه اندوه تو گردد.
هر جوینده به مقصود نرسید و هر مسافر باز نیامد. هدر دادن مال در هوسها، و توشه نیدوختن از آن براى رستاخیز، تبهکارى است . هر کار را پایانى است ، عاقبت اندیش باش . سوداگر بازیچه خطر است (10) بسا مال اندک ، از بسیار آن بارورتر. یار فرومایه و دوست بخیل را خیر نیست . تا توسن زمانه رام است ، کام از روزگار آسان برگیر. به امید بیشى ، خویشتن در خطر میفکن . زنهار که مرکب ستیز با تو توسنى نکند. هنگامى که برادرت از تو پیوند برید، پیوستن او را بر خود هموار ساز، و چون دورى جست ، با او مهربان باش و به او نزدیک شو، چون بخل ورزید به او بخشش کن ، چون از تو گوشه گرفت . به او روى آور، در درشتى او نرم باش و چون گناه کرد، عذرش بپذیر، چنان که گویى تو بنده اویى و او خداوندگار نعمت تست .
اما زنهار که این دستورها بى جا به کار نبندى و با مردم نااهل به جاى نیارى .
با دشمن دوست ، دوستى مکن که با دوست دشمنى کرده باشى برادرت (11) را با دل پاک اندرزگوى ، خواه او را دلپسند افتد یا دلگیر نماید. خشم سرکش فرو خور که من جرعه اى که به عاقبت نوشتر از آن و به سرانجام گواراتر از آن باشد، نچشیده ام . هر که با تو درشتى کند، با او نرمى کن که به زودى با تو نرم گردد. بر دشمن به بخشش برترى جوى که آن پیروزى شیرین تر، تا چیرگى به آزار. اگر بر سر آن باشى که پیوند از برادر بگسلى ، جاى آشتى باقى گذار تا اگر روزى پشیمان گردد. به آن باز تواند گشت هر که بر تو گمان نیکو برد، گمان او را صورت واقعیت بخش . (12)
حق برادر به اعتماد دوستى بین خویشتن با او، ضایع مگردان ، چه ، آن کس ‍ که حق او تباه کنى برادر تو نباشد. نباید که خویشان تو، بى بهره ترین مردم از تو باشند. به آن کس که به دوستى تو نگراید، روى میاور. برادرت هر اندازه پیوند دوستى بیشتر بگسلد، تو در پیوستن بیشتر ستمگر را سنگین نشمارى ، چه او به زیان خویش و سود تو مى کوشد. و پاداش آن کس که ترا شاد سازد، آن نیست که با وى بدى کنى .
بدان کاى فرزند که ، روزى بر دو گونه است : روزیى که تو در پى آنى و روزیى که آن در پى تست . پس اگر تو به سوى آن نروى ، آن به سوى تو خواهد آمد. چه زشت است تن به ذلت دادن به هنگام نیاز، و درشتى در بى نیازى . ترا از دنیا آن سودمند است که بدان اقامتگاه خویش بیارایى . اگر بر آنچه از دست داده اى به خیره زارى کنى ، پس بر آنچه به دست نیاورده اى نیز زارى کن . نبوده ها را با بوده ها بسنج ، که امور جهان همه همانند است . از آن زمره مباش که تا در آزارشان نکوشى پند نپذیرند، چه ، خردمند به ادب پند گیرد. چارپایان ، مگر به ضربت چوب به راه نیایند. اندوه چون بر دل نشیند، آن را به نیروى شکیبایى و حسن یقین از دل بزداى . هر که اعتدال بگذاشت از راه صواب بگشت . دوستى نوعى خویشاوندى است . یار صادق آنست که دور از تو نیز صادق باشد. هوس ، شریک کورى است . بسا بیگانه که نزدیکتر از خویش است ، و بسا خویش که دورتر از بیگانه . کسى ککه دوستى ندارد، تنهاست . هر که به قدر خود بس کند، پاینده ماند.
رشته پیوند بین تو با خداى ، استوارترین رشته پیوند است که مى توانى به دست آورد. آن که پرواى تو ندارد دشمن تست . آنجا که از مایه هلاک است ، نومیدى گنج مقصود است . هر رخنه را نباید آشکار ساخت .(13) هر فرصت به دست نیاید. بسا که بیناى کار در قصد خود خطا کرد و بى وقوف به مقصود رسید. در کار ناروا، درنگ بهتر، چه ، هر دم که بخواهى ، در آن شتاب توانى کرد. بریدن از نادان ، برابر است با پیوستن به خردمند. هر که زمانه را امین دانست ، زمانه به او خیانت ورزید و هر که آن را بزرگ داشت ، به او خوار گشت . نه هر که تیر انداخت ، نشانه زد.
اگر سلطان را حال بگردد، زمانه بگردد. پیش از سفر، از یار راه پرس و پیش ‍ از خرید خانه ، از همسایه .زنهار که سخنان خنده آور نگویى ، گرچه از زبان دیگرى باشد. زنهار با زنان کنکاش نکنى که رایشان را کاستى ، و عزمشان را سستى است . بین زنان با فساد، پرده افکن که هر چه این پرده استوارتر، آراستگى شان به عفاف پاینده تر. بیرون رفتن زنان از خانه نه چنان زشت است که تو کسى را به خانه در آورى که اعتماد را نشاید. اگر توانى چنان کن که جز ترا نشناسند. زن را در کارى که با مقام وى ورزیدگى و دلبستگى به او اندازه نگهدار و چندان امیدوارش مکن که درکارى که به او مربوط نیست ، دخالت کند یا به شفاعت از دگران برخیزد. زنهار که بیجا به زن بدگمان نگردى ، که این کار ، زن تندرست را به بیمارى کشاند و زن پاکدامن را به اندیشه گناهکارى . هر یک از خدمتگزاران را کارى معین کن تا در برابر تو جوابگوى آن باشند و انجام دادن خدمت ترا به یکدیگر تکیه نکنند.
خویشاوندان را گرامى دار که ترا پرو بال پروازند و ریشه سرافرازى و دست پیکار
اینک ، دین و دنیاى تو به خداى مى سپارم ، و در حال آینده و در این جهان و آن جهان ، نیکوترین سرنوشت براى تو از او مسالت دارم والسلام



لیست کل یادداشت های این وبلاگ