کلید واژه ها :
زمانی که در غدیر خم حکم ولایت وصی و نفس پیامبر(ص) از سوی حضرت به عنوان حکم الهی و منصب انتصابی از سوی خداوند اعلام می شود، کافران به ویژه سردمدار آنان ابلیس، بانگی از سرنومیدی زدند و اینگونه بود که برخلاف همه برنامه ریزی ها و قتل ها و کشتارهای ابلیس و یاران شیطانی اش از جنیان و انسانها، ولایت تا قیامت تثبیت شد و ابلیس از چیرگی خود بر انسان مایوس و نومید گشت.در مقاله حاضر نقش غدیر در یاس ابلیس و کافران بررسی شده است.
ولایت، میثاق و امانت الهی
ولایت میثاق خدا با آفریده ها است؛ چرا که ولایت تجلی گاه عبودیت و اطاعت است؛ چنان که سجده نمادی از آن می باشد. خداوند حکیم به حکمت و هدفی موجودات را آفریده است.
در حکمت و هدف آفرینش انسان و جن، عبودیت به صراحت در آیه 56 سوره ذاریات بیان می شود؛ چرا که کمال یابی این موجود مریدو مختار تنها از طریق عبودیت اتفاق می افتد، با این تفاوت که انسان به سبب شرافت ولایت، مظهر ربوبیت الهی می شود.
بنابراین، طریقت شریعت که بیانگر عبودیت انسان است، انسان را به حقیقت مطلق می رساند که خداوند است. انسان ها با عمل به شریعت، اسماء و صفات سرشته الهی در نهاد خویش را ظهور و فعلیت می بخشند خدایی شده و به عنوان خلیفه الهی، ربوبیت و پروردگاری بر سایر آفریده ها را به عهده می گیرند.
بر این اساس خداوند انسان را مفتخر به عنوان خلیفه کرده است.[1] تعیین خلافت برای آدمی، موجب شد تا دیگرانی به عنوان مدعی، پرسش یا اعتراض نمایند. فرشتگان در لیاقت و اهلیت انسان برای پذیرش این مسئولیت تشکیک و تردید کردند و ابلیس از جنیان که در مقام قدس جا گرفته بود، پس از روشن شدن حقانیت و اهلیت انسان برای این مسئولیت، از سجده پذیرش خلافت سرباز زد؛ چرا که پذیرش خلافت، جز به معنای پذیرش ولایت انسان و اطاعت او نیست.[2]
آنچه در انسان موجب دشمنی و کفر ابلیس شد، ولایت الهی بود که به انسان تعلق گرفت. البته این ولایت الهی اختصاص به انسان های کامل و معصومی دارد که از ابتلاء و آزمون های الهی سربلند بیرون آمده اند.[3]
اصولا آنچه در روز الست میان انسان و خدا گذشت، پیمان و میثاق ولایت بود؛ زیرا پذیرش ربوبیت الهی که در آیه 172 سوره اعراف به عنوان محور میثاق انسان و خدا بیان شده، همان ولایت است؛ چرا که ربوبیت در ولایت تجلی می یابد. لذا در روایت معتبر هنگامی که از امانت عرضه شده بر کائنات و سرباز زدن آنان از پذیرش آن مسئولیت سخن به میان آمده، به مسأله ولایت به عنوان امانت عرضه شده از سوی خداوند اشاره شده است.[4]
هنگامی که سخن از نعیم بزرگ الهی به میان می آید که انسان می بایست در قیامت پاسخ گوی آن باشد،[5] مراد همان نعمت ولایت است که به انسان بخشیده شده است. نوع تعامل و برخورد انسان با این نعمت بزرگ است که سعادت و شقاوت ابدی او را مشخص می کند و ولی الله است که به عنوان قاسم الجنه و النار بر سر کوثر می ایستد و اهل ولایت را به بهشت و منکران آن را به دوزخ رهنمون می سازد.[6]
دشمنی ابلیس با ولایت از آغاز تا انجام
همچنین دشمنی ابلیس و شیاطین جنی و انسی و همه کافران در طول تاریخ با مسأله ولایت بوده است. آنچه موجب می شود که ابلیس از سجده پذیرش ولایت سرباز زند، کفر او به ولایت و غرور وی به لیاقت و شایستگی خود او بوده است. در طول تاریخ بشریت همه کسانی که در برابر پیامبران قرار گرفتند به سبب همین غرور و عدم پذیرش ولایت بوده است. اگر قابیل، هابیل را می کشد، عدم پذیرش ولایت هابیل بوده است. او نیز خود را سزاوار ولایت می دانست و همانند ابلیس به مخالفت و حتی قتل می پردازد. حتی به نقلی حضرت آدم(ع) ولایت مطلق را می خواست که از آن عالین یعنی حقیقت محمدی بود و به همین سبب پیرو وسوسه ابلیس شد و هبوط کرد و در نهایت با رحمت الهی و عفو و گذشت خداوندی از طریق کلمات تامات انوار محمدی و اهل بیت (ع) رهایی یافت.
کشتاری که یهودیان از پیامبران(ع) کردند[7] به سبب این بود که این پیامبران حقیقت ولایت محمدی را بشارت می دادند و آن را در فرزندان حضرت اسماعیل(ع) نشان می کردند. این گونه بود که یهودیان متعصب و مغرور بر نمی تابیدند که حقیقت ولایت در غیر خود ایشان باشد؛ چرا که همانند ابلیس، خود را شایسته این مقام می دانستند و مدعی بودند که ایشان ابناء الله و احباءالله هستند.[8]
ترس پیامبر از ترور
گزارش های قرآنی بیانگر این معناست که بسیاری از پیامبران، شهید ولایت شده اند. بشارت های آنان نسبت به ولایت مطلق پیامبر(ص) و منجی آخر الزمان(ع) موجب شد تا کافران به ظاهر اهل کتاب به قتل پیامبران همت گمارند و به سبب همین بشارت ها و این که پیامبر و مصلح کل در آخر زمان از نسل اسماعیل(ع) است، پیامبران خویش را منکر شوند یا با آنان دشمنی ورزند و به اذیت و آزار ایشان بپردازند، بگونه ای که حضرت داود(ع) و حضرت عیسی بن مریم(ع) ایشان را لعن کرد.[9]
این ترس در زمان پیامبر(ص) نیز ادامه می یابد؛ زیرا پیامبر(ص) می بایست برخلاف آرزوی کافران، ولایت را معرفی و با اعلان وصی، اسلام و قرآن را تا آخر زمان و قیامت تضمین نماید. ابلیسی ها امید داشتند که با ابتر بودن، نسل او منقطع شود؛ زیرا پیامبری و وصایت و ولایت در مردان است و آن حضرت(ص) جز دختری به نام فاطمه(س) فرزندی نداشت و حضرت ابراهیم بن محمد(ص) نیز در کودکی مرده بود.
وصایت نهفته در نفس پیامبر
اما خداوند وصایت را در نفس پیامبر(ص) یعنی حضرت امیرمؤمنان علی(ع) قرار داده بود[10] این نسل نوری با ازدواج فاطمه(س) و علی(ع) کوثری می شود که نسل اوصیای پیامبر(ص) از آن است. این نسل به حکم الهی از هرگونه پلیدی در امان مانده و از سوی خداوند تطهیر شده و به مقام عصمت مطلق رسیده است.[11]
هنگامی که پیامبر(ص) خواست تا در پایان ماموریت خویش، اعلان وصایت نماید، دشمنان و کافران و شیاطین جنی و انسی، دست به دست هم دادند، تا این ماموریت الهی انجام نشود و با ترور پیامبر(ص) وصایت در ولایت را از میان بردارند. قرآن گزارش می کند که پیامبر(ص) می بایست این ماموریت را انجام دهد و ابلاغ حکم ولایت وصی را به گوش مردمان برساند؛ چرا که در غیر این صورت گویی هیچ کاری انجام نگرفته و ماموریت، ابتر و ناتمام به پایان رسیده است.
البته ترس پیامبر(ص) بی دلیل نبود، چه این که پیامبران بسیاری در این راه شهید شده بودند و حتی پیامبر(ص) چند بار به سبب همین مسئله وصایت و ولایت ترور شده بود هر چند که تروریست ها ناکام مانده بودند. حتی برخی مفسران، شأن نزول آیات 8 تا 14 رعد را درباره اقدام دشمنان برای ترور پیامبر(ص) دانسته اند.[12]
گزارش های تاریخی حکایت از آن دارد که بارها پیامبر(ص) توسط برخی از صحابه ترور شدند که البته این ترورها به علل مختلفی ناکام ماند. یکی از این ترورها در عقبه تبوک و دیگری در هنگام بازگشت از غدیر خم و پس از اعلان رسمی ولایت امیرمؤمنان(ع) بود. در گزارش های تاریخی آمده که در جاده های کوهستانی بین مکه و مدینه پس از غدیر خم گروهی از اصحاب خواستند آن حضرت را ترور کنند.
رسول خدا در باقیمانده از روز غدیر حرکت کرد و در آن شب هم به حرکت خویش ادامه داد تا به عقبه نزدیک شدند. در آنجا این افراد در دو طرف تنگه پنهان شدند. آن ها ظرف های بزرگی با خود داشتند که در آنها سنگریزه ریخته بودند و می خواستند که با غلتاندن آن ها، شتران رم کنند و رسول خدا به ته دره پرت شود.
حذیفه می گوید: رسول خدا، من و عمار را فراخواند. عمار از عقب، ناقه را می راند و من در جلو افسار شتر را در دست داشتم تا اینکه به قله گردنه رسیدیم. آن شب خیلی تاریک بود. ناگهان عده ای از عقب به ما حمله کردند و ظرف بزرگی را به طرف شتر غلتاندند. ناقه بسیار ترسید و نزدیک بود که رم کند و رسول خدا را پرت کند؛ اما آن حضرت فریاد زد: آرام باش و در جای بایست که خطری تو را تهدید نمی کند... به دنبال آن عده ای پیش آمدند تا شتر را پرت کنند، اما من و عمار پیش رفتیم و با شمشیر با آنها درگیر شدیم... آنها مدتی تلاش کردند و چون ناامید شدند، پا به فرار گذاشتند.
پس به رسول خدا عرض کردم: آیا عده ای را نمی فرستی که سرهای آنها را بیاورند؟ فرمود: خداوند به من دستور داده است که آنها را به خودشان واگذارم و دوست ندارم که مردم بگویند: او عده ای از قوم خود و اصحاب خود را بر دین خود دعوت کرد و آنگاه که دعوت او را اجابت کردند، آنها را کشت!
ای حذیفه، آنها را واگذار که خداوند در کمین آنان است. او کمی به آنها مهلت می دهد و سپس آنها را به عذاب دردناکی گرفتار می کند. تعداد این افراد چهارده نفر بود که نه نفر از قریش و از جمله معاویه بن ابی سفیان و عمروبن عاص بودند و پنج نفر از غیر قریش بودند که عبارت بودند از: ابوموسی اشعری، ابو هریره دوسی، ابو طلحه انصاری، اوس بن حدثان بصری و مغیره بن شعبه ثقفی. سپس سالم، آزاد شده ابوحذیفه که غلام زنی از انصار بود و بغض و کینه شدیدی نسبت به علی علیه السلام داشت به آنها پیوست و معلوم شد که او هم در توطئه شرکت داشته است.
ابن یمانی می گوید: سپس از تنگه پایین آمدیم در حالی که فجر طلوع کرده بود. رسول خدا از ناقه فرود آمد و وضو گرفت و منتظر ماند تا اصحابش از گردنه پایین آمدند و دور آن حضرت جمع شدند و من این افراد را دیدم که در میان مردم هستند و پشت رسول خدا نماز خواندند.
آنگاه رسول خدا از منزلگاه عقبه حرکت کرد تا در منزلگاه بعدی فرود آمد. هنگامی که می خواست از آن منزل حرکت کند، همین عده را دید. از آنها پرسید: امروز در چه موضوعی با هم نجوا می کردید؟
گفتند: ای رسول خدا، ما اصلا با هم جمع نشده ایم تا با هم نجوا کنیم.
رسول خدا نگاهی سرزنش آمیز به آنها انداخت و فرمود: «انتم اعلم ام الله و من اظلم ممن کتم شهاده عنده من الله و ماالله بغافل عما تعملون»؛ آیا شما آگاه تر هستید یا خداوند؟ و چه کسی ستمکارتر است از آن کسی که شهادتش را پنهان می کند و خداوند از آنچه انجام می دهد غافل نیست.[13]
یأس ابلیس و کافران در غدیر
خداوند می فرماید: الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا؛ امروز در غدیرخم یعنی روز هیجدهم ماه ذی الحجه، با ابلاغ وصایت امیرمؤمنان علی(ع) و جانشینی آن حضرت به عنوان ولی الله، دین به کمال و نعمت به تمامیت خود رسید و خداوند اسلام دارای این ویژگی ها را به عنوان دین، پذیرفته و بدان رضایت داد. در حقیقت اسلامی که مورد رضایت خداوندی است، اسلام با ولایت اوصیای الهی تا قیامت است و هر کسی این بخش از اسلام را نپذیرفته در حقیقت اسلام کامل را نپذیرفته است و ایمان به بعضی و کفر به بعضی دارد و آن اسلام ناقص است و خداوند آن را نمی پذیرد و بدان خشنود نیست.
در روایات از جمله تمامیت هر عمل عبادی و آیینی اسلام، ولایت دانسته شده و در روایات بسیاری آمده است که من تمام الحج لقاء الامام، یا من تمام الصلاه لقاء الامام. از امام باقر(ع) است که اسلام با ولایت پذیرفته می شود. بنابراین، نماز بی ولایت امیرمؤمنان(ع) و دیگر اوصیای الهی، نمازی ناقص است؛ چرا که از اجزاء و شرایط صحت و تمامیت هر عمل عبادی، ولایت است.
ابلیس، زمانی که وصایت اولیای الهی در غدیر اعلان می شود، مأیوس می شود؛ چرا که دیگر احتمال گمراهی همه بشر با وجود اولیای الهی نمی دهد و مأیوسانه می کوشد تا پیامبر(ص) را ترور کند و یا با توطئه های دیگر نقش ولایت را در جامعه اسلامی از میان ببرد که در این کار کمی موفق می شود ولی دوباره با قیام امام حسین(ع) و شهادت آن حضرت(ع) همه آن امیدهایش به نومیدی محض تبدیل می شود و از آن پس دیگر امیری به گمراهی دسته جمعی بشر نداشته و به گمراهی افراد بسنده می کند و در گوش های پیروان خویش نجوا می کند تا امیدی در دل های نومید آنان ایجاد کند اما خود می داند که این کور سویی که در دل او و پیروانش است، دوامی ندارد و به زودی خاموش می شود و نور الهی است که همه جا را فرا می گیرد.
پی نوشت:
[1] بقره، آیه 30
[2] سوره بقره، آیات 31 تا 37؛ ص، آیات 72 تا 75؛ طه؛ آیات 117 تا 121
[3] بقره، آیه 124
[4] احزاب، آیه72
[5] تکاثر، آیه8
[6] نگاه کنید: محمد الجوینی الخراسانی، فرائد السمطین مع تعلیق الشیخ محمد باقر المحمودی (بیروت مؤسسه المحمودی، الطبعه الاولی، 1398 هـ ق) ج1، ص78، ح47-46؛ ذهبی، میزان الاعتدال، ج3، ص118، شماره5802؛ گنجی شافعی، کفایه الطالب، ص247، باب62؛ شیخ سلیمان قندوزی حنفی، ینابیع الموده ص133، باب 37؛ هیثمی، صواعق المحرقه ص89؛ و نیز حافظ ابی نعیم اصبهانی، ما نزل من القرآن فی علی(ع)، ذیل آیه شریفه؛ حافظ الحسکانی، شواهد التنزیل، ج2، ص.368
[7] آل عمران، آیه181
[8] بقره، آیه221
[9] مائده، آیه78
[10] آل عمران، آیه 61؛ مائده، آیه55
[11] احزاب، آیه 33
[12] جامع البیان، ج8، ج13، ص 166؛ مجمع البیان، ج 6-5، ص 435
[13] کشف الیقین ص137 از علامه حلی؛ سید بن طاووس، الیقین، به صورت مسند؛ کشف الیقین، ص 137 از علامه حلی به طریق ارشاد القلوب، دیلمی، ج3، ص330-333 بدون اسناد و از او در بحارالانوار، ج28، ص 97-102، تاریخ تحقیقی اسلام، ج4، ص:519
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
چرالبیک یاخامنه ای لبیک یاحسین است؟
چگونه می توان با عمق دل خدا را باور کرد و اسلام را کورکورانه تقل
از خیابان ولیعصر تهران تا خیابان های فرگوسن آمریکا +تصاویر و وید
حالت احتضار
رابطه های نماز با پزشکی
خیانت زن و شوهرهای هالیوودی+ تصاویر
محبت خدا را در دل کوک کنید
مهدویت،غرب و بازیهای رایانه ای
مدعیان دروغین مهدویت را چگونه بشناسیم؟
تابلوهایی برای زندگی
[عناوین آرشیوشده]