سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنکه جامه دانش بپوشد، عیبش از مردم نهان ماند . [امام علی علیه السلام]
 
چهارشنبه 91 تیر 14 , ساعت 8:8 صبح

حضور قلب در نماز

معنای حضور قلب

حضور قلب در نماز به این معنا است که انسان در نماز، دل را با زبان همراه نماید، به گونه ای که با تمام وجود، خود را در محضر خداوند بی مثال ببیند و تمام توجّه و حواس خود را به سوی آن قدرت بی نظیر، متمرکز نماید، و به تعبیر عوامانه، شش دانگ حواسش نزد خداوند بی همتا باشد.

در نماز، باید تمام مملکت باطن را در اختیار حضرت حق قرار داده و با چشم دل به جمال یار بنگریم تا شربت حیاتبخش عشق را به ما چشانده و با آن عمق وجودمان را سیراب نماییم.

نمازی که در آن انسان، فقط زبانش ذکر خدا بگوید و دلش جای دیگر باشد، عین نفاق و دورویی است. ششمین اختر تابناک آسمان ولایت امام صادق(علیه السلام) در مورد چنین اشخاصی می فرماید: خداوند به چنین نمازگزارانی خطاب می کند: «اَتَخدَعُنی؟ و بِعّزَّتی وَ جَلالی، لاُ حرّمنّک حلاوةَ ذکری، لا حجبنّکَ عَن قُربی و المَسَرَّة بِمناجاتی.»2 آیا با من حیله گری و نیرنگ می کنی؟ سوگند به عزّت و جلال خودم، شیرینی یاد خود را از تو می گیرم و تو را از مقام قرب خویش و لذّت مناجاتم محروم می کنم.

در میان عبادات، هیچ عبادتی به مانند نماز، نمی تواند قلب کوچک آدمی را به دریای بی کران رحمت الهی وصل نماید، و روح انسان را از سرچشمه ی فیوضات بی انتهای خداوند بی همتا، سیراب نماید.

نماز

راستی چه عذابی بالاتر از این، که انسان از ذکر و یاد خدا و از خلوت با خدا لذت نبرد! عذابی است دردناک که قلب و جان آدمی را به آتش می کشد.

گاهی انسان، در کنار دوستانش ساعتها به سخن می نشیند بدون اینکه احساس خستگی و ناراحتی کند ولی همین شخص در نماز احساس خستگی دارد و نماز خواندن برای او ملال آور است و این نیست مگر به خاطر عدم حضور قلب در نماز. در حقیقت توجّه قلبی نداشتن به خدا، لذت عبادت را از او گرفته و لذا طبیعی است که در نماز احساس خستگی و ناراحتی داشته باشد.

 

راز نهفته در کلمه ی «الله اکبر»

اگر مؤمن بخواهد در نماز، حلقه ی جان خود را به چشمه ی زلال محبت الهی پیوند زده و با شور و اشتیاقی فراوان با معبود خویش، سخن بگوید و نمازی جانانه به درگاه او تقدیم نماید، باید در کلمه ی زیبای «الله اکبر» دقت نموده و با تمام وجود در پی یافتن پیام آن باشد، زیرا در باطن این ذکر شریف رازی نهفته است که حضور قلب در نماز، بدون دست یافتن به آن ناممکن است. الله اکبر با نور دلربای خود به ما می گوید خدا بزرگتر است از اینکه با قلم و بیان ناچیزمان وصف شود، بزرگتر از فکر و خیال ما، بزرگتر از هوسها و وسوسه های شیطانی و جلوه های دنیا، این است آن راز نهفته در ذکر نورانی «الله اکبر»، راستی اگر واقعا خدا در نظر ما بزرگتر از هر چیزی باشد و کلمه ی «الله اکبر» از عمق جان ما برآید، دنیا با تمام جاذبه ها و جلوه هایش، در نظر ما کوچک و بی مقدار خواهد شد که نتیجه ی چنین حالتی، حضور جانانه و عاشقانه در نماز است.

بنده ای که چنین نماز جانانه ای به درگاه الهی تقدیم نموده باید بداند که خدا نیز در مقابل، پاداشی جانانه برای او در نظر گرفته است. عزیز عالم، پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) در این باره می فرماید: «مَن صَلی رَکَعتَعین و لَم یُحدِث فیهِما نَفسَهُ بِشیء مِن اُمورِ الدُنیا غَفَرَ الله لَهُ ذُنوبَهُ.»3 هر کس دو رکعت نماز به جا آورد و در آن ذهنش به هیچ یک از امور دنیایی مشغول نباشد، خداوند گناهش را می آمرزد؛ یعنی صفحه ی قلبش از چرک و کثافت گناه پاک و آینه ی دلش، صاف و شفاف شده، به گونه ای که نور رحمت الهی را در دل خود احساس می کند که این پاداشی است که هرگز نمی توان برای آن قیمتی تعیین نمود.

گاهی انسان، در کنار دوستانش ساعتها به سخن می نشیند بدون اینکه احساس خستگی و ناراحتی کند ولی همین شخص در نماز احساس خستگی دارد و نماز خواندن برای او ملال آور است و این نیست مگر به خاطر عدم حضور قلب در نماز. در حقیقت توجّه قلبی نداشتن به خدا، لذت عبادت را از او گرفته و لذا طبیعی است که در نماز احساس خستگی و ناراحتی داشته باشد.

نمازی آبرومند

امام باقر علیه السلام در شأن پدر بزرگوار خود امام سجاد علیه السلام می فرماید: آن حضرت در شبانه روز، هزار رکعت نماز می خواند، او در نخلستان دارای پانصد نخله خرما بود، در کنار هر یک از آن نخله ها، دو رکعت نماز می خواند، هنگامی که به نماز می ایستاد، رنگش تغییر می کرد، حال او در نماز چون حال برده ی ذلیل در برابر پادشاه بزرگ بود، اعضاء بدنش می لرزید و به گونه ای نماز می خواند که گویی آخرین نماز اوست و هرگز بعد از آن زنده    نمی ماند.

شبی مشغول نماز بود، یکی از پسرانش در کنارش به زمین افتاد و دستش شکست. اهل خانه جیغ و فریاد کشیدند، همسایه ها آمدند و شکسته بند آوردند، آن کودک از شدّت درد فریاد می کشید، شکسته بند، دست او را بست ولی امام سجاد(علیه السلام) از این فریادها و صداها، چیزی نشنید، تا این که صبح آن شب، حضرت با کمال تعجب دیدند که دست فرزندش به گردنش آویزان است! فرموده: چه شده؟! ماجرا را به سمع حضورش رساندند.

در مورد دیگری او در حال سجده نماز بود، آتش سوزی سختی در خانه حضرت رخ داد، حاضران فریاد می زدند: «یابنَ رَسُول الله النارُ النارُ»؛ ای فرزند رسول خدا! آتش آتش.

آن حضرت، سر مبارک را بلند نکرد تا این که آتش خاموش گردید، پس از سجده به آن حضرت گفته شد: چه چیز شما را از توجه به آتش سوزی بازداشت؟! در پاسخ فرمود: «اَلَهَتنی عَنها النارُ الکبری»؛ آتش عظیم دوزخ مرا از توجه به این آتش سوزی، غافل ساخت.4



لیست کل یادداشت های این وبلاگ