سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کسى از شما نگوید خدایا از فتنه به تو پناه مى‏برم چه هیچ کس نیست جز که در فتنه‏اى است ، لیکن آن که پناه خواهد از فتنه‏هاى گمراه کننده پناهد که خداى سبحان فرماید : « بدانید که مال و فرزندان شما فتنه است » ، و معنى آن این است که خدا آنان را به مالها و فرزندان مى‏آزماید تا ناخشنود از روزى وى ، و خشنود از آنرا آشکار نماید ، و هر چند خدا داناتر از آنهاست بدانها ، لیکن براى آنکه کارهایى که مستحق ثواب است از آنچه مستحق عقاب است پدید آید ، چه بعضى پسران را دوست دارند و دختران را ناپسند مى‏شمارند ، و بعضى افزایش مال را پسندند و از کاهش آن ناخرسندند . [ و این از تفسیرهاى شگفت است که از او شنیده شده . ] [نهج البلاغه]
 
سه شنبه 91 مرداد 24 , ساعت 10:56 صبح

شیطان او را از دعا کردن خاموش کرد .:


بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ  

نقل شده است که : کسى همواره در دل شب با سوز و گداز خدا را مى خواند. کامش با لفظ ((الله الله )) شیرین بود. این حالت روحانى بر شیطان سخت آمد. پیش وى رفت و گفت : اى پررو! تو که مى بینى خداوند، در برابر دعاها و اصرار تو لبیکى نمى گوید، چرا این قدر لجاجت مى کنى ؟ بس است ، دعا کردن را رها کن و پى کار خود برو.
آن مرد بى چاره از القاى شیطان ، افسرده گشت و دعا را رها کرد. او در خواب ((خصر)) را در باغى سبز و خرم دید. خضر به او گفت : چه شد؟ چرا دیگر ((الله الله )) نمى گویى ؟ در جواب گفت : من هر چه خدا را بیشتر مى خوانم جوابم را نمى دهد.
حضرت خضر گفت : خداوند، به من فرمود: به تو بگویم : مگر باید جواب خدا را از در و دیوار بشنوى ؟ همین که ((الله ، الله )) مى گویى ، جذبه خدایى تو را به سوى خود مى خواند و همین ، لبیک گفتن خدا به تو است .
نیز گفت : اى بنده خدا! خداوند متعال به فرعون جاه و جلال داد تا او دست به دعا بر ندارد و خداوند ناله او را نشنود.
پس از عزیز و اى مؤمن ! بدان که همان سوز و گداز تو، دلیل بر راه یابى و پذیرش توبه تو است .(554)
مولانا این داستان را چه زیبا سروده :

آن یکى ((الله )) مى گفتى شبى
تا که شیرین مى شد از ذکرش لبى
گفت : شیطان آخر اى بسیار گو
این همه ((الله )) را لبیک مگو
گفت : شیطانش خمش اى سخت رو
چند گویى آخر اى بسیار گو
مى نیاید یک جواب از پیش تخت
چند ((الله )) مى زنى با روى سخت
او شکسته دل شد و بنهاد سر
دیده او در خواب خضر را در خضر(555)
گفت : همین از ذکر چون وامانده
چون پشیمانى از آن گش خوانده
گفت : لبیکم نمى آید جواب
زآن همى ترسم که باشم رد باب
گفت : او را که خدا این گفت به من
که برو با او بگو ممتحن
گفت ، آن ((الله )) تو لبیک ماست
و آن نیاز درد سوزت پیک ماست
حیله ها و چاره جوییهاى تو
جذب ما بود و گشاد این پاى تو
ترس عشق تو کمند لطف ماست
زیر هر یارب گفتنش دستور نیست
جان جاهل زین دعا جز دور نیست
زآن که یا رب گفتنش دستور نیست
بر دهان و بر لبش قفلست و بند
تا ننالد با خدا وقت گزند
داد مر فرعون را صد ملک و مال
تا بکرد او دعوى عز و جلال
در همه عمرش ندید او درد سر
تا ننالد سوى حق آن دهان
داد او را جمله ملک این جهان
حق ندادش درد و رنج و آن دهان
درد آمد بهتر از ملک جهان
تا به خوانى مر خدا را در نهان
خواندن بى درد از افسرد گیست

خواندن با درد از دل برد گیست



لیست کل یادداشت های این وبلاگ